گفتم روی از خاطرم یا دور سازم از دلمروحم شدی راهم شدی ساز خوش جانم شدی شاید که خاموشت کنم در دل فراموشت کنمباید به جد بیرون کنم افسانه عشق از سرم محرم شدی مرهم شدی درمان هر دردم شدی بگذار خاموشت کنم در دل فراموشت کنمخواهم شبی در باورم آزاد سازم پیکرمعشقم شدی یارم شدی آرام افکارم شدی نتوان که خاموشت کنم نتوان فراموشت کنمخواهم که درژرفای شب خود را در آغوشت کنمچون یاوری در یک دمی غم را فراموشت کنم .......
آدمک آخر دنیاست، بخندآدک، مرگ همینجاست، بخنددست خطی که ترا عاشق کردشوخی کاغذی ماست بخندآدمک خر نشوی گریه کنیکل دنیا سراب است، بخندآن خدائی که ترا عاشق کردبخدا مثل تو تنهاست، بخند
Post a Comment
2 comments:
گفتم روی از خاطرم
یا دور سازم از دلم
روحم شدی راهم شدی
ساز خوش جانم شدی
شاید که خاموشت کنم
در دل فراموشت کنم
باید به جد بیرون کنم
افسانه عشق از سرم
محرم شدی مرهم شدی
درمان هر دردم شدی
بگذار خاموشت کنم
در دل فراموشت کنم
خواهم شبی در باورم
آزاد سازم پیکرم
عشقم شدی یارم شدی
آرام افکارم شدی
نتوان که خاموشت کنم
نتوان فراموشت کنم
خواهم که درژرفای شب
خود را در آغوشت کنم
چون یاوری در یک دمی
غم را فراموشت کنم
.......
آدمک آخر دنیاست، بخند
آدک، مرگ همینجاست، بخند
دست خطی که ترا عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است، بخند
آن خدائی که ترا عاشق کرد
بخدا مثل تو تنهاست، بخند
Post a Comment