
باز هم قلبی به پایم افتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیرودار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لبهای من
تشنه ای سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهرویی در خواب شد در خواب شد
بر دو چشمش دیده میدوزم به ناز
خود نمیدانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه میخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو
او شراب بوسه میخواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
من صفای عشق میخواهم از او
تا فنا سازم وجود خویش را
او تنی میخواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
او به من میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من به او میگویم ای نا آشنا
بگذر از من من تو را بیگانه ام
آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند
2 comments:
كاش مي شد عشق را تفسير كرد
خواب چشمان تو را تعبير كرد
كاش مي شد همچو گلها ساده بود
سادگي را با تو عالم گير كرد
كاش مي شد در خراب آباددل
خانه احساس را تعمير كرد
كاش مي شد در حريم سينه ها
عشق را با وسعتش تكثير كرد
ويرانه نه آن است كه جمشيد بنا كرد
ويرانه نه آن است كه فرهاد فرو ريخت
ويرانه دل ماست كه با هر نگه تو
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ريخت
Post a Comment